وحدت ملی، نتیجه بلافصل ارتقای سطح تعاملات انسانی میان اعضای اجتماع و تحکیم سطح علایق و اعتقادشان به سرنوشت مشترک است که نه تنها تنسیق امور عمومی را تسهیل میکند بلکه بقای روابط اجتماعی و اعمال اقتدار عمومی را در چارچوب جامعه سیاسی از حیث روابط درونی و بیرونی (حاکمیت دولت و در دولت) تضمین میکند. در شرایط کنونی جوامع که تهدیدهای متعدد و مختلفی وضعیت مطلوب و بایسته و حتی موجود روابط جمعی را نشانه رفتهاند، نه تنها تدقیق در مؤلفههای وحدت و اتحاد ملی برای جامعه ایرانی ضروری است، بلکه حکایت از درایت و تعمیق درک نقش این امر در اقتدار و امنیت ملی دارد.
در هر حال، با تأکید مقام معظم رهبری بر اهمیت محور اتحاد ملی ، هر یک از نهادهای عمومی باید سهم خود را در این خصوص به عمل آورند. به نظر میرسد نیروی مقاومت بسیج به دلیل خصیصه عمومی بودن بستر و موضوع کارکردهای آن، بیش از هر نهاد دیگری میتواند در این حوزه نقش آفرینی کند. در این مقاله، با تکیه بر تحلیل حقوقی نحوه شکل گیری و تعمیق همبستگی، وفاق و اتحاد ملی را به ویژه با بهره گیری از عناصر حقوقی دخیل در آن و نقش بسیج در این رابطه تحلیل خواهیم کرد.
واضح است که از نظر استراتژیک، ایران به عنوان قلب دنیا محسوب میشود؛ زیرا نه تنها برفراز منطقهای به نام خاورمیانه؛ یعنی محل انباشت سرمایههای طبیعی و خداداد (سطحی و زیرسطحی) و همچنین محل تقاطع آبراههای بینالمللی قرار دارد، بلکه یکی از قدیمیترین سرمایههای فرهنگی و تمدنی بشری را نیز در خود جای داده است. از این رو، این دیار در طول تاریخ مورد هجومهای متعدد بیگانگان واقع شده و همواره چشم طمع متجاوزان به این مرز و بوم و سرمایههای آن بوده است. هر وقت توانستهاند، ترفندهایشان را برای به راه انداختن چالش و منازعه به منظور کسب سلطه بر بخشهایی از این کشور پهناور به کار بستهاند. در این میان، با درنظر گرفتن تحولات در وضعیت معاصر، تهدیدهای نرم افزاری و سخت افزاری علیه امنیت ملی این سرزمین نیز کم نیست.
به همین دلیل، جامعه اسلامی ایران این روزها بیشتر از هر روزگاری، نیازمند وفاق و اتحاد ملی است تا با تکیه بر آن، تأمین امنیت ملی به صورت اطمینان بخش و فارغ از نگرانی نسبت به خصم و خصومتهایشان، جامعه ای امن را برای شهروندان لایق و شایسته این سرزمین به ارمغان آورد و بیش از گذشته، استحکام و قوام خود را به رخ جهانیان بکشد.
پیش نیاز و مقدمة بحث، هویت جمعی است. این هویت به مجموعه ای از انسانها تعلق دارد که حول محور اشتراکات مادی و یا معنوی گردهم آمده، اصولاً مجموعهای نرم افزاری به نام ملت را خلق نموده و روابط و مناسبات متقابلشان در جامعه ای متشکل به نام دولت سازمان یافته است. هویت جمعی که به صورت طبیعی و قهری به اتحاد یا وحدت ملی منتهی میشود، بر اساس مفهوم نوین ملت و حداکثرسازی اشتراکات اعضای آن با بسط این اشتراکات به بدنه دستگاه مسئول هدایت و مدیریت امور عمومی استوار است.
در مفهوم نوین ملت (در اجتماعات داخلی)، تنها بر اشتراکات ناشی از طبیعت و عناصر بیرونی و خارج از اراده انسانی نظیر زبان، نژاد و سرزمین تکیه نمیشود، بلکه این مؤلفهها تنها مقدماتی برای ورود به عناصری مهمتر نظیر عناصر روانی و فکری و به ویژه اعتقادی هستند که بدون زبان و نژاد و بی نیاز به وحدت محل اسکان نیز به همبستگی و احساس سرنوشت مشترک میانجامند. البته با تجمیع این دو شاخص کلان، علقههای احساس مشترک اجتماعی به حداکثر خواهد رسید. گفتنی است که در آرمان جامعه جهانی که فرایند "جهانی شدن" آن را تبلیغ میکند، مفهوم ملت از مجموعههای متعدد تشکیل دهنده ساختار جامعه بینالمللی، مجزا شده و ملت واحد یا جهانی را در پی تکیه بر عناصر ذاتی و مشترک بشری، جستجو میکند.
در این صورت، شهروندی جهانی پدیدار خواهد شد که همه جمعیت انسانی را همنوع و اعضای یک ملت میشمارد. در چنین آرمانی، محور وفاق و همگرایی، "بنی آدم" است که با تکیه بر وحدت جوهر، این نکته را یادآوری میکنند که: "بنی آدم اعضای یک یکدیگرند - که در آفرینش ز یکگوهرند". باوجود برخی تحولات، هنوز شهروند جهانی واقعیت حقوقی نیافته(گرین، 1378، ص 63) و تا شکلگیری ملت واحد جهانی که اندیشه اسلامی نیز آن را در قالب امت واحده مطرح کرده، زمان زیادی باقی است.
به همین دلیل، وفاق و اتحاد ملی در شرایط حاضر، شایسته توجه است. عنصر و وصف ملی این اتحاد، مبین آن است که چارچوب راهبرد اتحاد ملی، تمرکز ویژه بر مؤلفههای درون اجتماع ایران ضمن توجه به محیط بیرونی است.
نظر به مطالعات امنیتی اخیر در خصوص قدرت نرم که مبنای قدرت را در اجتماع از عناصر بیرونی و اجبار به عناصر درونی و اقناع ناشی از اعتقاد و ارزشی شدن رابطه مبتنی بر تبعیت میداند، چیرگی پندارها و اعتقادات جمعی در شکل گیری هویت مشترک، بیش از سایر عناصر نمود مییابد. به همین تعبیر، "پیوند هر اجتماعی بر اساس یک سیستم پندار قرار دارد. مراد از پندار، عقاید ارزش گذاری شده و تصوراتی است که مردم طبق آنها یا به خاطر آنها زندگی میکنند". (آیور، 1349، ص 7)
در واقع هویت ملی، نوعی احساس تعهد و تعلّق عاطفی نسبت به اجتماع ملی است که موجب وحدت و انسجام جامعه است و بخشی از هویت فرد را تشکیل میدهد (ولی پورزرومی، 1381، ص 137). ایجاد و تحکیم و ارتقای وحدت کلمه به عنوان یکی از موارد توصیه شده بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، از جمله نکاتی است که ضمن ایجاز و اختصار در عبارت پردازی، متضمن پیامی عمیق و کامل در حوزه امنیت ملی است. چرا که وحدت کلمه به دلیل تحقق و تجسم بخشی به همگرایی نظری و عملی یا وفاق در سه بُعد هنجاری (ایجاد اشتراک در اعتقادات و باورها)، گفتمانی (اشتراک در نظر و گفتمان) و رفتاری (اشتراک در عمل و کردار جمعی) میان نهادهای حکومتی و ترسیم رهنمودهای کلان، گسترش همبستگی در تفکر عمومی، به مثابه یکی از ستونهای شکلگیری هویت جمعی و وحدت ملی عمل مینماید. این امر در توصیههای مقام معظم رهبری نیز به ویژه در آستانه آغاز سال 1386 در راستای تبیین چارچوب کلی برنامهریزی عمومی در این سال و سالهای آتی مطرح شده است.
نامگذاری سال1386 به عنوان اتحاد ملی و انسجام اسلامی، مبتنی بر ضرورت تحقق و تعمیق این دو محور به عنوان موتور محرکه جامعه اسلامی ایران در دستیابی به اهدافی است که با در نظر گرفتن سیاستهای کلان کشور (به ویژه سند چشمانداز) و اوضاع و احوال فعلی محیط داخلی و بینالمللی، تلاش و مساعی جمعی را ضروری ساخت و در این راستا، نهادهای عمومی را به ممارست و برنامهریزی حول آنها فراخوانده است.
در هر حال، با تأکید مقام معظم رهبری بر اهمیت محور اتحاد ملی ، هر یک از نهادهای عمومی باید سهم خود را در این خصوص به عمل آورند. به نظر میرسد نیروی مقاومت بسیج به دلیل خصیصه عمومی بودن بستر و موضوع کارکردهای آن، بیش از هر نهاد دیگر میتواند در این حوزه نقش آفرینی کند. در این مقاله، با تکیه بر تحلیل بافت و ساخت روابط اجتماعی، نحوة شکلگیری و تعمیق همبستگی، وفاق و اتحاد ملی به ویژه با بهره گیری از عناصر حقوقی دخیل در این رابطه، نقش بسیج را در این رابطه تحلیل خواهیم کرد.
در این نوشتار، به تحلیل مبانی اتحاد ملی در جمهوری اسلامی ایران و نحوة تعمیق آن با درنظر گرفتن وضعیت کنونی و دورنمای آینده خواهیم پرداخت. در این خصوص، مناسبات میان اتحاد و همبستگی ملی را نیز با تکیه بر موازین و بسترهای حقوقی که قانوناساسی و سایر منابع فرازین حقوق کشورمان پی ریزی کرده اند، تحلیل خواهیم کرد و ضمن تشریح و ترسیم ابزارهای قانونی دخیل و مؤثر بر روند تعمیق اتحاد ملی، بایستههای این عرصه را نیز ارائه خواهیم کرد.
بند اول: مؤلفههای ذهنی و عینی در تحلیل مبادی وحدت ملی
تحلیل نوع روابط میان اعضای اجتماع و نحوه گذار آنها از اندیشه و عمل انفرادی تا بینش و رفتار جمعی و منسجمی که به شکل گیری هویتی واحد میان آنها منتهی شود، لازمه تدقیق در هر مطالعه قاعده شناختی و دستوری حقوقی است. از این رو، درک وضعیت کنونی روابط جمعی در جامعه ایرانی و اینکه چگونه میتوان این وضعیت را به سمت و سوی اتحاد و وحدت ملی بیشتر حرکت داد، مستلزم بیان مختصر علقهها و مؤلفه هایی است که بیرون و خارج از نظام حقوقی، روابط اجتماعی را تعیین میکنند و سازمان میبخشند و حتی بسترهای وجود و اجرای هنجارهای حقوقی نیز تحت الشعاع قرار میدهند.
بی تردید، ساده ترین عنصر زندگی مشترک انسانی، کنش اجتماعی؛ یعنی سلسله حرکات بارزی است که یک انسان برای حصول به هدفی نسبت به انسان دیگر صورت میدهد. کنش اجتماعی مستلزم برخورد اجتماعی است که به نوبه خود، نخستین تأثیر عقلی، جسمی یا روانی است که انسانی در انسان دیگر به صورت مستقیم یا غیر مستقیم، فوری یا تأخیری، در عرصة اجتماع برجا میگذارد. در نتیجة همین تأثیر، تغییر یا واکنشی در دیگری یا دیگران پدید میآید که پاسخ نیز اطلاق میشود(برن، 1353 ص 26). گذار انسان از پراکندگی و زیست مجزا به حیات جمعی، واقعیتی تاریخی (وکیو، 1380، ص 134) است که صدق آن را نه تنها مطالعات نظری، بلکه تجربه و سوابق حیات متحول جمعی نیز به اثبات رساندهاند. از نظر جامعه شناختی، قبض و بسط روابط جمعی، مستلزم وجود برهم کنش میان اعضای اجتماع است و اساساً روابط اجتماعی با وجود این برهمکنشهاست که پدیدار میشود.
با این حال، نوع بر هم کنشها و سطح تقابل در رفتارها، الگوی واحدی ندارد، بلکه نه تنها بسته به زمان و مکان، متحول و پویاست بلکه همزمان نیز ممکن است در سطوح و قشربندی خاصی از اجتماع بروز و ظهور یابد. با این حال، منظور این نوشتار از روابط متقابل اجتماعی، نه در سطح محدود و گروههای کوچک، بلکه در عمیقترین سطح روابط جمعی؛ یعنی "جامعه" است. با این حال، وضعیت جامعه و سطح نزدیک شدن و قرابت اجتماعی اعضای آن بستگی تام به گروهای کوچکتر و از مراحل اولیه اجتماعی شدن تا مرحله جامعه پذیری است. به همین دلیل، برای ایجاد روابط منسجم و همگون در جامعه، باید ناسازگاریهای اجتماعی را در سطح گروههای محدود از خانواده تا مدرسه و دوستان و سازمانهای اجتماعی شکافت و برطرف کرد. با این حال، اتحاد ملی به منزلة بسط دادن هویت و موجودیت به مجموعه اعضای اجتماع فراگیر است. این امر مطالعهای کلان میطلبد و فراتر از مطالعات خرد جامعه شناختی، جرم شناختی و امنیتی است.
1. هستههای درون اجتماعی همگرایی و وفاق
تحوّل و تغییر، از خصایص ثابت و دائمی اجتماعات است که نه تنها در ذات و ماهیت تکاملی آنها نهفته است، بلکه لازمة پیشرفت بشر و گام برداشتن به سمت و سوی تعالی و سعادت است. در این سیر تحولات، محور تأمل و تدقیق اجتماعات اغلب دگرگون میشود و در پی روشنگری ناشی از علوم و ارتباطات و توسعة علوم مختلف، اهمیت برخی از مؤلفه های زیست پایدار یا عناصر مرتبط و مؤثر بر آن، آشکار میشود و با شناسایی این اهمیت در سطوح تصمیمگیری های کلان و خرد، در چارچوب راهبردها قرار میگیرند.
تأمّل و تأکید تاریخی بر تحولات اجتماعی که جامعه شناسی تاریخ گرا را خلق کرده و کنش اجتماعی را در کنار کنش تاریخی تحلیل میکند (روشه، 1383، ص 30)، جامعه را تاریخ میداند چراکه "دائماً در حال حرکت تاریخی است"(همان، ص 15). تحول تاریخی در روند توسعه اجتماعات انسانی را که در نهایت به تشکیل دولت-کشور و نهادهای منسجم دولتی و تقبّل مسئولیت این نهادها در ساماندهی اساسی روابط اجتماعی انجامیده است، میتوان به گذار از همکاریهای محدود به مانندگری، انسجام گروه و همبستگی عمومی تعبیر کرد.
الف) بنای اولیه: همکاری به عنوان تشریک حداقل مساعی
همکاری، یکی بودن مساعی دو یا چند عضو اجتماع برای حصول به هدفی معین است. در واقع؛ اساس شکل گیری بنیادیترین نهاد در ساختار روابط جمعی؛ یعنی گروه اجتماعی همین تعاملهای (هرچند محدود و مضیق) انسانی است. اما این تعاملها، دامنه ای محدود داشته و بسته به اهداف مورد نظر، ترسیم میشوند. در مواردی که هدف، محدود باشد، تعاملها نیز محدود میماند و در صورتی که هدف مذکور از تحرّک و پویایی زیادی برخوردار باشد، به همان سادگی و تحرّک در اوضاع و احوال اجتماعی است که تعاملات میان اشخاص نیز خاتمه مییابد و ممکن است حتی به رقابت یا ستیزه منتهی شود.
از این جهت، در هر اجتماعی، همکاری به عنوان حداقل مبانی پیوند اعضای اجتماع وجود دارد(Axelrod,1984, p.114) ، اما این سطح از تعامل برای سازماندهی مناسب روابط جمعی کافی نیست. در وضعیت کنونی جامعه ایرانی نیز تعاملهای افراد به حداقل سطح همکاری محدود نمی شود، بلکه به تناسب امور، تعاملها از این سطح فراتر رفته و به اشتراکات حداکثری در ابعاد مادی و معنوی به ویژه ارزشی منجر شده است. با این حال، در وضعیت کنونی جریانهایی برای کاهش این تعاملها و ایجاد واگرایی در اجتماع صورت گرفته که پردازش آنها و تحلیل علل بروز و راهکارهای رفعشان، وظیفهای در راهبرد وحدت و اتحاد ملی خواهد بود.
ب) همگرایی نسبی و تکثیر اشتراکات
مانندگری به عنوان جریانی از همگرایی و گذار از افتراق به تقریب عینی و عملی، یکی شدن دو یا چند شخص از جهات بسیار (برن، 1353، ص 28) و متعدد است؛ به گونهای که اشتراکات میان آنها موجب تعمیق سطح تعاملشان از حد همکاری ساده به همبستگی و وحدت نسبی در خصوص برخی مسائل حیاتی و حساس اجتماع منتهی شود. فرهنگپذیری و جامعه پذیری، مهمترین جلوههای این همگرایی هستند.
فرهنگ پذیری، هماهنگ شدن شخص با رسوم و هنجارهای اخلاقی و سایر مظاهر حیات اجتماعی است که میراث اجتماع و نسلهای گذشته تلقی میشوند (همان)؛ در حالی که جامعه پذیری، گستره ای کلی تر داشته و هماهنگی با کلیه موازین اجتماعی را از اعضای اجتماع انتظار دارد. هرچند این موازین ابداعی و ابتکاری بوده و بدون اینکه جایگاهی در میراث اجتماعی داشته باشند، متناسب با تحولات زمان و مکان خلق شده باشند.
این تعبیر، با درک خصایص اجتماع و مؤلفههای جامعه شناختی حاکم بر روابط جمعی استوار است؛ یعنی بافت اجتماع و خصایص ذاتی، روانی و محیطی انسان به گونهای است که امکان همسازی کامل میان آنها وجود ندارد. با این حال، قدرت تعقلی که خداوند در انسان به ودیعه گذاشته، قادر است حداکثر اختلافات را به حداکثر اشتراکات تبدیل کند. در این صورت است که تفاهم و گفتمان به عنوان ابزاری اساسی به ویژه در اجتماعات پیچیدة امروزین وجاهت مییابد؛ چراکه "سازگاری یا تلاش تعاملی مبتنی بر خواست و آگاهی انسانها" (همان) برای حداکثرسازی اشتراکات و حداقل کردن اختلافات، کامل ترین صورت از همسازی است.
با همسازی در کنشهای متقابل اجتماعی است که گروه اجتماعی به عنوان اساسیترین ساخت اجتماع و حتی اجزای این گروهها زاده میشود. گروههای مذکور دامنه متفاوتی دارند و از تجمع ارادی دو فرد گرفته تا تشکل ناشی از همگرایی کل اعضای یک جامعه (جامعه) را در بر میگیرد. در واقع؛ جامعه نیز خود یک گروه، بلکه بزرگترین گروه اجتماعی است. از نظر نقش بازتابهای عقلانی در شکلگیری این گروههاست که از گروههای ارادی و غیر ارادی یاد میشود. مبنای اساسی شکلگیری نهادهای عمومی را باید در بستر تعاملات ارادی و آگاهانه اعضای اجتماع جستجو کرد که این نهادها را به عنوان نمادی از گروههای ارادی به منصه ظهور میرساند. در این صورت است که نه تنها شکل گیری نهادهای عمومی اعم از دولتی یا غیردولتی، تابع ادراکات جامعه شناختی ناظر بر گروههای ارادی است، بلکه پویش نحوة سازماندهی کنشهای متقابل در نهادهای مذکور را نیز باید در چارچوب همین گروهها مورد تجزیه و تحلیل قرار داد. این نهادها، ماموریتها و به واقع، کارویژههای معین و دامنه داری دارند که تمام یا اغلب عناصر و ابعاد اجتماع، از آنها تأثیر میپذیرند و نفع میبرند. با این حال، ممکن است منافع جمعی موجد شکل گیری نهادهای مذکور، موقت و زماندار باشند که در این صورت، با خاتمه ضرورتهای شکل دهنده به منفعت مذکور، عمر نهاد موردنظر نیز منقضی میشود.
2. همبستگی و هویت جمعی، پیش نیاز اتحاد ملی
سطح قرابت ذهنی و رفتاری مورد توجه و تأکید در قالب اتحاد ملی، همبستگی و وفاق است که بر ارتقای سطح تعامل میان اعضای اجتماع از سطح حداقلی به حداکثری استوار است و عمدتاً به "استقرار وابستگی متقابل نزدیکتر میان اجزای یک موجود زنده یا میان اعضای یک جامعه" (دوورژه، 1376، ص 358) اطلاق میشود. در واقع؛ در مواردی که گروه دارای سازگاری فراوان باشد، یگانگی گروهی سبب میشود که انتظامی استوار بین آنها برقرار شود. این انتظام که انسجام گروهی یا به همپیوستگی نامیده میشود، نظم گروهی را پدید میآورد و در پرتو نظم مذکور است که حرکت اعضای منفرد اجتماع به سمت و سوی نوعی هویت جمعی (اعم از وحدت در اعتقادات و ارزشها یا وحدت رفتاری) مبتنی بر تعامل ایستا (مکانیک) یا پویا (دینامیک) تسهیل میشود و از این وحدت و هویت جمعی، وحدت ملی به مثابه وحدت میان اعضای اجتماع در کلّیت آن (اعم از اعضای حقیقی یا حقوقی) و هم افزایی ظرفیتهایشان برای تحقق خواست عمومی و منافع ملی (اعم از منافع ملموس یا عالی جامعه) است.
در چنین سطحی از فرایند جامعه پذیری انسان، ملت شکل میگیرد و با کارکردهایی که دارد، وحدت ملی را دوام و بقا میبخشد. در واقع؛ اشتراک پایدار انسانها که بر شالوده اشتراکات ذاتی یا عرضی (عناصر محیطی یا روانی و فکری) (ناشناس، 1357، ص 115) شکل میگیرد، نه تنها هویت جمعی را ممکن میسازد، بلکه با همبسته کردن افراد حول محورهای ملی (زبان، نژاد، سرزمین، عقیده و مرام و همچنین بینش، ایده و ...)، وحدت ناشی از این هویت مشترک را استمرار میبخشد.
گفته میشود که همبستگی در چارچوب تمایل متقابل انسانها به زندگی جمعی یا کشش متقابل (دوورژه، پیشین، ص 371) امری غریزی یا فطری است. با این حال، به نظر میرسد که نفس زیست جمعی، مبنای فطری دارد اما سطح قرابت انسانها در این زیست، مستلزم تعاملهای قهری به ویژه عقلانی است؛ به طوری که همبستگی کامل که خصیصه بارز جامعه مدنی است، تنها با تکیه بر ابزار عقلانیت و تفاهم و گفتمان نظری و عملی در اجتماع میسّر است و این سطح از توسعة روابط جمعی، از حد حدوث واقعه ای غیرارادی یا تجریه تاریخی خارج است. به همین دلیل برای برجسته کردن مبانی همبستگی؛ یعنی ابتدا درک خود و توانمندیهایمان در اجتماع و سپس اقناع همدیگر برای گذشتن از خویش به نفع سایر همنوعان، به تحلیل و پیجویی علمی میپردازیم و راهکار ارائه میدهیم و از فرصت و تهدید سخن میگوییم.
در واقع؛ وحدت ملی با ایده جامعه مدنی نیز تلاقی عمیق دارد. با این حال، "در ماورای جامعه مدنی موجود در جهان که ناقص و سطحی است، رویای جامعهای هماهنگ که اعضای آن در نهایت از خودخواهی ها، تنگ نظریها و موجودیت مجزّای خود کنده شده و هر کدام نه به کمک تعهدات حقوقی و سازوکارهای مبادله و تقسیم کار و نه به کمک زنجیرههای بایستن و داشتن، بلکه به مدد تفاهم متقابل، نوعدوستی و عشق، با همدیگر بستگی و وابستگی یافته باشند، هنوز وجود دارد". (همان، ص 371)
بند دوم: مبانی حقوقی همبستگی و وحدت ملی و اثرسنجی آن
وحدت ملی، نتیجه همگون شدن یا همگونگی میان اعضای اجتماع است که در عین اینکه بقای جامعه را تضمین میکند، هویت مستقل آن را در برابر سایر اجتماعات مینمایاند. در واقع؛ "همگونگی، فرایند متحد کردن یک جامعه است؛ فرایندی که میکوشد جامعه را جامعه ای هماهنگ سازد و بر نظمی استوار کند که توسط اعضای آن جامعه به صورت نظم حس شده باشد" (همان، ص 358). از این جهت، اگر در نوشتار حاضر وحدت ملی را گاه در کنار همبستگی و وفاق ملی به کار میبریم، پیوندهای معنایی آنها را که گاه به ترادف در معنا میانجامد، مورد تأکید قرار میدهد.
1. مبادی همبستگی و وحدت ملی در قانون اساسی
کار ویژه هر نظم حقوقی - سیاسی، ایجاد وفاق به عنوان بستر ضروری همگرایی اعضای جامعه و شکلبندی یک جامعه سیاسی متکامل با آرمانها و اهدافی عالی و توسعه یافته است. براساس تعبیر میثاقی وفاق(خلیلی 1379-1378، ص 172-151)، قانون اساسی، و سایر منابع مبتنی بر آن، سازهای برای سازش آزادی فرد و اقتدار حکومت است. بر این اساس، دولت به عنوان جزیی از حکومت، بایسته است از هر طریق به ویژه مشارکت در تقنین، زمینههای تعمیق سازش و تعامل ملت - حکومت را از یک سو و وفاق درون حکومتی را از سوی دیگر فراهم سازد تا در سایة آن، ساختمان وفاق از تزلزل در امان بوده و دولت به میثاق خود با ملت و حکومت عمل کرده باشد. از طرف دیگر، این نقش آفرینی که در پرتو نظام همکاری قوا جلوهای عادی به خود میگیرد، منزلت و پایگاه اجتماعی دولت را از جهت تعقیب وفاق و تعامل قوا در پیشبرد اهداف نظام سیاسی و تأمین خواست ملت افزایش میدهد.
همبستگی را میتوان به ابعاد سیاسی،فرهنگی و ارزشی،روانی یا عملی(دوورژه، پیشین، ص 371) و همچنین زمانی تقسیم کرد. در این میان، همگونی سیاسی سهمی است که قدرت متشکل و سازمان یافته (دولت در جامعه کل) در فرایند متحد کردن جامعه دارد. به دلیل اینکه تمرکز این نوشتار بر پردازش آموزههای حقوقی راجع به وحدت و امنیت ملی است، در اینجا به همبستگی هنجاری پوزیتیویستی که متکی به قواعد حقوق موضوعه است، اشاره میشود. قواعد حقوقی برای همه به صورت عام اعمال میشود و با تکیه بر ضمانت اجراهای مادی و بیرونی خود، اعضای جامعه را به همبستگی قهری و امری سوق میدهد. در واقع؛ برخلاف همبستگیهای سیاسی که تابعی از تحولات در قدرت و خاستگاه و برایند قدرت است، همبستگی متکی بر هنجارهای حقوقی، ثبات بیشتری دارند و کمتر دستخوش تغییر و تحول میشوند. ارزشهای نهفته در قانون اساسی و اسناد بنیادین حقوقی، پایدارترین دسته از این قواعد دستوری و هنجارهای همبسته را تشکیل میدهند.
در واقع؛ قانون اساسی به عنوان میثاق و منشور سیاسی و حقوقی دولت - کشور و شکلگیری نظامی مستقل و پایدار، رکن رکین پیدایی همبستگی حقوقی و سیاسی در اجتماع است. این همبستگی چنان با دوام و بقای جامعه عجین و قرین است که تغییر آنها تنها با تغییر قانون اساسی ممکن و میسّر است و فرایندهای دشوار و استثنایی در بازنگری قانون اساسی نیز به معنای آن است که اصولاً این ارزشها بدون تغییر بماند و چارچوب وحدت و همبستگی ملی را تشکیل دهد. (تیلا، 1384)
قانون اساسی، منشور تبیین حقوق و تعهدات زیست پایدار و جمعی است؛ حقوق و تعهدات فرادستان و فرودستان از یک سو و حقوق تعهدات نهادهای حاکم در برابر یکدیگر از سوی دیگر. پاسخگویی مسئولان به مردم و اولویت دادن به تأمین واقعی مطالبات آنها، مهمترین عنصر در تحقق این مقصود خواهد بود. از این رو، در نظامهای منتخب و مردم محور، تعامل قوا صرفاً برایند نوع روابط نهادهای اعمال کننده اقتدار عمومی(روابط درون حکومتی)نیست، بلکه اساساً به روابط ملت - حکومت باز میگردد. میان قوای حاکم تنها زمانی وفاق و تعامل سازنده، مؤثر و سالم پدید میآید که حکومت به عنوان یک مجموعه سازمان یافته، نوع روابط خود را با فرمانبرداران به طریقی که حاکمیت قانون و تأمین حقوق اساسی و نیازهای شهروندان اقتضا میکند، تنظیم نماید.
نظام حقوقی ـ سیاسی در جمهوری اسلامی ایران بر پایه نوعی نظام همکاری ملت و دولت استوار است: از یک سو، رسالت خدمتگذاری دولت به مردم نه تنها مردم را بر دولت برتری و تقدّم میبخشد، بلکه مردم را نیز به همکاری در تسهیل اجرای کارکردهای ارائه خدمات عمومی فرا میخواند (تعاملهای طولی مردم- دولت) و از سوی دیگر، این تعامل در روابط عرضی میان اجزای نهادهای حکومتی نیز جاری است؛ به طوری که تعامل بر پایه روابط متقابل میان قوای سه گانه شکل گرفته است. با توجه به کلیت نقاط ارتباطی مذکور، تعابیری که بدون اتکا به رهیافت وفاق محوری منطوق قانون اساسی، موجب اختلال در حرکت منطقی و بایستة این سیستم به سوی اهداف عالیة ملت- حکومت خواهد شد. این تعاملها در هر دو جهت آن، شکل گیری هویت مشترک را تسهیل میکند و هر اندازه نمودهای همکاری و تعامل در عمل بیشتر باشد، وفاق و وحدت ملی نیز رنگ و عمق بیشتری خواهد یافت.
در میان مبانی و مبادی اولیه و اساسی آفرینش، وفاق و وحدت ملی را باید در پرتو قانون اساسی جستجو کرد. چنین آفرینشی، کارویژة ذاتی قانون اساسی است. درک معرفت شناسانه از نوع روابط متقابل قوای سه گانه، باید تابعی از وحدت و همگونی هدف و غایت باشد. در صورتی که وحدت غایت و هدف (پیمایش مناسب مسیر توسعه و تعالی فرد و جامعه و حیات رو به رشد) در سرلوحه جهتگیریها و راهبرد نهادها قرار گیرد، بدون شک نوعی سازش در مجاری و الگوهای حصول به این اهداف (استراتژیها) ایجاد خواهد شد. لازمة حصول به این مقصود، پیدایی بسترهای نرم افزاری وفاق (اقدام پایه) در قوا و نهادینه سازی سازوکار ایجاد و اجرای وفاق (شرط کافی) در کشوراست. وفاق در مجموعه نهادهای اعمال اقتدار عمومی(حکومت)، مقدمه لازم برای تعمیم وفاق به روابط فرادستان و فرودستان؛ یعنی جامعیت وفاق در کشور خواهد بود.
بایسته های تکوین و تعمیق بینش تعامل قوا در جمهوری اسلامی ایران عبارتند از: توزیع برابر اقتدار عمومی میان قوای حاکم، تفسیر صلاحیتها و مظاهر اعمال اقتدار عمومی با رویکرد همکارانه، تأمین مطالبات مردم، اولویت وحدت بخش عملکرد قوای حاکم، احترام به قانون به منزلة عامل چارچوب دهنده تعامل قوا. در این میان، ابتدا ارزشهای دینی است که قانون اساسی به عنوان مبنای وحدت ملی مقرر کرده است. در کنار آن، اشتراکات ناشی از مؤلفههای تاریخی و ملی نیز مورد توجه قرار گرفته است.
الف. مبادی و ارزشهای دینی تعاملی در قانون اساسی
اسلام سرسختانه با استبداد مخالفت و مقابله میکند، منشأ اصالت انسانی حکومت را نفی میکند و خداوند را حاکم اصلی بر کلیه امور فردی و اجتماعی میداند تا افراد نسبت به یکدیگر برتری نداشته باشند و حکومت وسیلهای برای سلطه جویی قرار نگیرد. نظر به اینکه هدف از تفکیک قوا نیز جلوگیری از استبداد است، این علت مشترک راه همزیستی آنها را هموار میسازد. به عبارت دیگر؛ کنترل قدرت و زدودن زنگار از فکر و آمال حاکمان، هدفی است که اسلام نیز اساساً آن را دنبال میکند، هرچند این امر در پرتو تأسیسی موسوم به تفکیک قوا نمود نیابد.
در این روند است که اصل پنجاه و هفتم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، نظام تفکیک قوای مقننه، مجریه و قضائیه را به طور نسبی و با شیوه خاص خویش پذیرفته است. بر این اساس، اعمال قوه مقننه از طریق مجلس شورای اسلامی (متشکل از نمایندگان منتخب مردم) یا از طریق اقدام مستقیم مردم (همه پرسی)، اعمال قوه مجریه از طریق رهبری، رئیس جمهور و وزرا و اعمال قوه قضائیه به وسیله دادگاههای دادگستری است.
قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، در تدوین قوای سهگانه، علاوه بر ضرورت همکاری قوا برای تأمین اهداف کلی نظام، از اندیشه مذکور به دور نبوده و مراتبی از ارتباط متقابل، توأم با نظارت، مسئولیت بین قوای حاکم را پیشبینی کرده است. مقدمه قانون اساسی مملو از واژگان و عبارت پردازیهایی است که بر اساس آن روح اسلامی در کالبد اصول حقوقی تنظیم کنندة رفتار ملت و حکومت ایران دمیده شده است تا از این طریق، طرح نو از حکومت اسلامی، پیریزی شود. در واقع، "حکومت از دیدگاه اسلام برخاسته از موضع طبقاتی و سلطه گری فردی یا گروهی نیست، بلکه تبلور آرمان سیاسی ملتی هم کیش و هم فکر است که به خود سازمان میدهد تا در روند تحول فکری و عقیدتی راه خود را به سوی هدف نهایی (حرکت به سوی الله) بگشاید".
ب. مبادی تاریخی و فرهنگی مؤثر بر وحدت ملّی
قانون اساسی علاوه بر مبانی دینی و اعتقادی وحدت ملی، تأثیر مؤلفههای تاریخی و فرهنگی را بر احساس تعلّق افراد به همدیگر و تصور سرنوشت جمعی و مشترک نیز مورد توجه قرار داده و اصول پانزدهم تا هجدهم را به آنها اختصاص داده است.
براین اساس، زبان، خط، تاریخ و پرچم رسمی کشور نه تنها حلقه هایی واسط میان اعضای اجتماع هستند که آنها را حول محوری واحد در جامعه سیاسی گردهم میآورند، بلکه هدایت حقوقی مشترکی را به نام دولت-کشور خلق میکنند که بقای این اوصاف تاریخی، به دوام و بقای وحدت و هویت جمعی و مشترک مذکور خواهد انجامید. با این حال، قانون اساسی تأکید بر مشترکات مذکور را به معنای عدم شناسایی اوصاف دیگر ندانسته، بلکه تفاوت در برخی از حوزهها را نظیر زبان و ادبیات، که به معنای بهره گیری بخشی از اقوام ایرانی از فرهنگها یا خرده فرهنگهایی مستقل در کنار زبان و فرهنگ پارسی ایرانی است، به عنوان عناصر مؤثر بر تحکیم همبستگی شناخته است. در واقع، قانونگذار قومیتها و اقلیتها را نشانهای از تکثّر اعضای جامعة ایرانی تلقی کرده که به دلیل اشتراکهای حداقلی، نه تنها موجودیت فرهنگی و تاریخی مستقل آنها در این جامعه واحد مضمحل نمیشود، بلکه حفظ افتراقاتشان به نوعی ضامن قبض و بسط مناسب روابط اجتماعی است که از ظرفیت کافی برای تقویت همبستگیها برخوردار است.
بر همین اساس، اصل نوزدهم قانون اساسی به صراحت مقرر داشته که: "مردم ایران از هر قوم و قبلیه ای که باشند از حقوق مساوی برخوردارند و رنگ و زبان، نژاد و مانند اینها سبب امتیاز نخواهد بود". در واقع، آنچه موجب صورت بندی حقوقی وحدت ملی میشود، تجمع افراد انسانی با اشتراکات حداکثری است که از این افراد، مفهوم "ملت" را خلق میکند. ضمن اینکه وجود هویت مشترک به نام ملت، موجد نفی حق داشتن و حفظ بخش حداقلی فرهنگها و آداب آنها که ممکن است مختص به هر قوم با قبیله خاص باشد، نخواهد بود. بدون شک، شناسایی برابری حقوقی این اقوام، موجب تسریع و تشدید الفت قلوب و احساس سرنوشت مشترک برای کلیه اعضای جامعه ایرانی است که با تحکیم هویتهای جمعی،وحدت ملی را درابعاد مختلف نظری و عملی شکل خواهدداد.
ج. اشارههای تصریحی به همبستگی و وحدت ملی
در کنار مبادی نظری و فلسفی مذکور که نتیجة طبیعی تجمیع نظام سیاسی در قالب "جمهوری اسلامی" است، در برخی از موارد، قانونگذار به صراحت بر همبستگی ملی تأکید کرده است:
در اصل دوم قانون اساسی تصریح شده که پایههای ایمانی نظام جمهوری اسلامی ایران باید از طریق اجتهاد (مبادی دینی) و استفاده از علوم و فنون و تجارب پیشرفته بشری و تلاش در پیشبرد آنها، موارد زیر را تأمین کند:
"نفی هرگونه ستمگری و ستمکشی و سلطهگری و سلطهپذیری، قسط و عدل و استقلال سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و همبستگی ملی".
در واقع؛ مقصود اصلی این بخش از قانون اساسی این است که همبستگی ملی (هدف و آرمانی در مسیر غایت نهایی) باید با بهره گیری از دو مبنای دینی و وضعی (روشها و ابزارها)، محقق و تأمین شود. مبانی اعتقادی نظام که با خدامحوری و انسان محوری همزمان (کرامت و ارزش والای انسان و آزادی توأم با مسئولیت او به عنوان نتیجه یکی از مبانی اعتقادی دینی و قبول خدامحوری) همراه است، روح این مسیر راهبردی را تشکیل میدهد.
2. اتحاد ملی بر کارکردهای دولت در عرصههای ملی و بینالمللی
اتحاد ملی با ایجاد الفت قلبی و احساسی میان اعضای اجتماع و واداشتن آنها به تعریفی کمابیش مشترک از منشور زیست جمعی پایدار و رو به توسعه، نه تنها فضا و محیط داخلی جامعه را مهیای زیستی بهتر و سامانمندتر میکند، بلکه بر روابط خارجی جامعه و نظام سیاسی نیز تأثیرگذار است؛ به طوری که فرصت خلق میکند و تهدید را کاهش میدهد. در این راستا، میتوان به تأسی و تأثّر اتحاد ملی با مقولههایی نظیر امنیت ملی، مشروعیت نظام سیاسی و تسهیل روند ایفای مسئولیتهای عمومی اشاره کرد.
الف) اتحاد ملی و امنیت ملی
امنیت به عنوان دلمشغولی غالب و مشترک کلیه فرهنگها، تمدنها و اجتماعات از گذشته تا کنون، مفهومی است که همه به صورت اجمالی از گستره و مصداق آن مطلعند، اما به ندرت کسی میتواند به صورت جامع و مانع مفهوم و دامنة دقیق آن را ترسیم کند(See: Clements, 1990, P.3). در هر حال، هرگونه تحلیل پیرامون امنیت در جهان سوم، مستلزم ارزیابی تعامل پویا میان محیط امنیتی،ابعاد سختافزاری و جنبههای نرمافزاری امنیت ملی است.(آذر، 1377، ص 56)
همه اعضای اجتماع، به صورت طبیعی تمایل به امنیت دارند و از بی نظمی متنفرند (دوورژه، پیشین، ص 392). در نتیجه، فراهم کردن فضای بروز این تمایلات و احساسات عمومی یا سازمان دادن به نحوة بروز آنها، فرصتی امنیتی است که انسجام ملی را به اقتدار ملی منتهی میسازد؛ اقتداری که نه تنها در برابر منازعات و چالشهای داخلی، پیشگیرانه است، بلکه در برابر تهدیدهای خارجی به صورت ارتقای ظرفیتهای مقابله (توانمندیهای بالقوه)و همچنین بروز و ظهور حداکثرسطح از واکنش(اقتدار بالفعل) نمود خواهد یافت.
در نتیجه، اتحاد ملی با همبسته کردن اعضای اجتماع و پیوند دادن آنها (منافعشان و از همه مهمتر، سرنوشتشان به همدیگر)، به صورت پیشگیرانه (preventive)و واکنشی(reactive)، وضعیت امنیت ملی را ارتقا میبخشد و لوازم نرم افزاری و سخت افزاری آن را مهیای تضمین "جامعهای امن" میسازد. به همین دلیل میتوان امنیت ارتقایافته و اطمینان بخش را ملازم با حضور مؤثر عموم در عرصه خلق و ایجاد زیربناهای امنیت یا امنیتسازی (security-making) و همچنین صیانت از وضعیت امنیتی موجود یا امنیتبانی (security- keeping) دانست. میان امنیت و اتحاد ملی، رابطهای مستقیم وجود دارد: هرچه وفاق و همبستگی در میان ملت بیشتر باشد، ضریب امنیتی کشور بیشتر میشود.
برخی از زمینه هایی را که بسیجیان می توانند در آن به صورت فعال وارد شده و از توان خود در دفاع از حریم آزادی و استقلال و حکومت اسلامی بهره گیرند، می توان به شرح زیر عنوان کرد:
1- بسیجی و حضور در صحنه
بسیجیان با تعقیب خط صحیح انقلاب اسلامی، از طریق افزایش معلومات و سطح دانش و آگاهی های خود من جمله بینش سیاسی، می توانند در صحنه های مختلف، حضور خود را اعلام دارند و خنثی گر توطئه دشمنان انقلاب بوده و با شجاعت و فداکاری از آفات احتمالی انقلاب جلوگیری کنند. آنها از این طریق می توانند راه شهدای جاوید را پاس دارند و از ارزش های والای انقلاب اسلامی محافظت نمایند.
شناخت آفات انقلاب و زدودن آنها یکی از وظایف عمده بسیجیان است که همانند باغبانانی دلسوز، نهال نورسته انقلاب را از وسوسه خناسان مصون نگه دارند. زیرا یک انقلاب ممکن است به آفات مختلفی که چهره ها و رنگ های متفاوت دارند، دچار شده و به تدریج از محتوای اصلی خود خارج شود و سرانجام به انحراف یا شکست مبتلا گردد. این آفات، «ناشی از عوامل فطری، روانی و اجتماعی» است که به صورت بسیار نامحسوس و خزنده، جامعه انقلابی را تحت تأثیر و نفوذ خود قرار داده و خسارات خود را با خالی کردن انقلاب از محتوای اصلی و درونی آن وارد می آورند.»19
برخی از این آفات عبارتند از:
1 - نفوذ اندیشه های بیگانه، 2- تجددگرایی افراطی، 3- ناتمام گذاشتن انقلاب، 4- نفوذ و رخنه فرصت طلبان، 5- بازگشت به سوی فرهنگ ها و ارزش های پست و طرد شده، 6- خستگی نیروهای انقلابی و از دست دادن روحیه انقلابی، 7- اختلاف و تفرقه، 8- پشت کردن از معنویات و روآوری به مادیات و زخارف دنیوی، 9- فسق و فساد و ترک امر به معروف و نهی از منکر، 10- نادیده گرفتن اوامر و فرامین رهبری انقلاب، و عوامل دیگر20...
چنانچه نیروهای انقلابی در مبارزه با مشکلات، فشارها، مخالفت ها و آفات انقلاب، موفق نشوند، خطر از دست رفتن انقلاب وجود دارد. بسیجیان به دلیل این که از دلسوزان و دوستداران واقعی انقلاب اسلامی هستند، باید بیشترین سهم را در رفع آفات انقلاب برعهده گیرند.
آنان با وحدت و اتحاد و ترغیب و تشویق آن در میان امت، پرهیز از اختلاف و تفرقه، انتشار امور معنوی و مبانی مذهبی در جامعه به ویژه در میان جوانان، شناخت دقیق دشمنان و آگاهی از ترفندهای گوناگون عناصر ضدانقلاب (داخلی و خارجی) و جلوگیری از ضربه فرصت طلبان به انقلاب، می توانند در صیانت راه انقلاب و تداوم آن، گام های مؤثری را بردارند. یقیناً این نیروهای مخلص، کارآیی خود را در این زمینه با هوشیاری، ارتقاء آگاهی و بینش، حضور مستمر و فعال در صحنه های انقلاب می توانند دوچندان کنند. زیرا اگر آنان عرصه را خالی کنند، ضمن این که دشمن از این یأس و سرخوردگی شاد می شود، نیروهای فرصت طلبان و نامحرمان با انقلاب، در جهت مسخ ارزش های انقلاب و تهی نمودن آن از درون اقدام می کنند.
2 - بسیجی و معنویت و اخلاق
حفظ معنویت انقلاب که از آرمان های مهم و اساسی آن است همراه با حفظ معارف و اخلاق اسلامی از ضروریات اصلی است که بسیجیان مکلف به آن می باشند. تکیه بر معنویات به صورت عملی، آنچنان که دیگران در چهره بسیجی روح عرفان و معنویت را مشاهده کنند و متخلق بودن به اخلاق اسلامی از اموری است که باید بسیجیان خود را عامل بدان بدانند و این خصوصیات به طور عینی و عملی در وجود آنها متجلی باشد.
بسیجیان می بایست زبان گویای انقلاب، اسوه و الگویی صادق، نمونه بارز و مجسم مؤمن اسلام باشند. انقلاب ما یک انقلاب الهی، ارزشی و معنوی بود و از اهداف عمده آن، حاکمیت اخلاق و معارف اسلامی درجامعه است. بسیجیان با ارزش گذاشتن به معنویات و عمل نمودن به دستورات دینی و دارا بودن اخلاق اسلامی، می توانند در حفظ، تبلیغ و اشاعه فرهنگ و معارف اسلامی بکوشند و دیگران را به ارزش های اسلامی راغب سازند. آنها با اهتمام دراجرای امر به معروف و نهی از منکر از راه زبان و عمل، به معارف دین که خود زیربنا و اساس انقلاب اسلامی است ارج می نهند و در نتیجه، فضای جامعه را سالم و سلامت حرکت انقلاب را تأمین می کنند.
بسیجیان می توانند پاسدار معروفات جامعه باشند و بازدارندگان منکرات. آنها می توانند با صبر و استقامت و فداکاری خویش، با عرفان و شناخت و اخلاق نیکو، با بزرگ منشی و تعاون و همکاری با دیگران، نمونه ای از انسان والای اسلامی باشند که خود را متعهد به انجام رسالتی بزرگ می دانند.
آنان می توانند عملاً درسهای مختلفی از عشق و ایثار، استقامت و معنویت و اخلاق و... را به جامعه بیاموزند و از این نظر، اسوه ای عملی برای دیگران قرار گیرند. الگویی که ساخته انقلاب است و می تواند راه انقلاب را در زمینه تحول بخشیدن به جان و نفوس انسانها تداوم بخشد.
بسیجیان می توانند اسوه های انقلاب، اسلام و مکتب باشند و در پرورش انسانها تأثیر عملی و مثبت داشته باشند. می توانند در تقویت اراده دیگران و در برانگیختن حس اعتماد به نفس و اتکاء به خویشتن در دیگران مؤثر باشند و در تربیت نسلی قوی، با اراده و مصمم، نقش بسزایی داشته باشند منوط به این که از نقش خود آگاه بوده و عملاً زمینه چنین رسالت مهمی را فراهم سازند.
بسیجیان با خودسازی و تقویت اراده خویش، حضور در صحنه های مختلف، زدودن یأس و نومیدی و نهراسیدن از مشکلات، می توانند افرادی مؤثر در خدمت جامعه و انقلاب باشند و این خود پیروزی بزرگی است، چنان که در سخنان امام راحل«ره» بدان اشاره شده است: «... پیروزی این نیست که ما فقط طاغوت را از بین ببریم، پیروزی اصیل آن است که ما بتوانیم مبتدل بشویم به یک موجود انسانی، الهی، اسلامی که همه کارهایمان، همه عقایدمان، همه اخلاقمان، همه اسلامی باشد.» 21
و درباره اهمیت معنویات می فرماید: «عمده معنویات یک مملکت است... من از خدا می خواهم که معنویات ما را رشد بدهد.» 22
بنابراین، اسوه بودن بسیجیان منزلت کمی نیست. از شؤون انبیاء الهی است. «لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه» (احزاب/21). هدف تعالیم همه انبیاء، انسان سازی است. چنان که «هدف عمده اسلام با توجه به تمامی ابعاد، انسان سازی است.» 23
3 - بسیجی و علم و دانش
پیشرفت و ترقی علمی- فناوری با توسعه و خودکفایی کشور، ارتباط تنگاتنگ دارد. هرچه کشوری از توان علمی بالا و از صنعت و فناوری پیشرفته برخوردار باشد، با همت و پشتکار و نیروی ایمان مردم فعال آن، می تواند مراحل توسعه و سازندگی را در زمان کوتاهتر طی کرده و نیازهای خود را به دور از وابستگی به قدرتهای استعماری مرتفع سازد.
اکنون که «به مرحله حساسی از دوران انقلاب خود رسیده ایم، دوران سازندگی، دورانی که باید از ثمرات انقلابمان مردم محروم و ستمدیده ایران بهره مند شوند، دورانی که باید شکوه نظام عدل اسلامی را لمس کنند» 24، بسیجیان در این زمینه می توانند بسیار مؤثر باشند. آنها با فرا گرفتن علوم و فنون روز، کسب آگاهیها و تجارب معمول، چه از راه تحصیل در دانشگاه ها و مراکز علمی، چه به صورت تجربی و کار در صنایع و مراکز تولیدی، با ابتکارات، اختراعات و نوآوری ها و با به کار گرفتن خلاقیت های ذهنی خود در عرصه سازندگی و توسعه کشور می توانند در کنار دیگران نقش عمده ای ایفا کنند.
بسیجیان باید توان علمی خویش را بالا برده و با افزایش مهارتها و دست یافتن به تجارب و تخصص های لازم، هرکدام در رشته و حرفه ای، با اخلاص و دلسوزی که نسبت به انقلاب دارند، چرخ های تولید، خودکفایی و استقلال واقعی مملکت را به گردش درآورند.
به تعبیر رهبر فقید انقلاب اسلامی، با سقوط قدرت شاه «سدی که مانع از حرکت بود شکسته شد، لکن ما مراحل بسیار مشکل داریم که باید با تشریک مساعی همه ملت و دعای همه ملت، این مشکلات رفع بشود.» 25
4 - بسیجیان و امور نظامی
هرچند دوران جنگ و دفاع پایان یافته و اینک در دوران آرامش و بازسازی به سر می بریم، لیکن بسیجیان با آشنایی عملی که با امور نظامی داشته و با تجاربی که از حضور در صحنه های مختلف نبرد پیدا کرده اند، می بایست روحیه نظامی و سلحشوری خود را حفظ و تقویت نمایند و با مراقبت از بنیه رزمی و حالات بسیجی خود، تجارب گرانبهای دوران دفاع مقدس را به دست فراموشی نسپارند.
علاوه بر این آمادگی فردی، از طریق انتقال و آموزش تجربه های رزمی و نظامی و کسب آموزشهای جدید و غافل نماندن از سلاحهایی که روزگاری آشنای دستان توانمند آنها بوده، آمادگیهای رزمی و نظامی خویش را افزایش و استمرار بخشند. البته این امر نیاز به برنامه ریزی و هماهنگی دارد که بر عهده نهادها و مراکز مسئول می باشد.
5 - بسیجیان و عرصه فرهنگ و هنر
بسیجیان با شناخت و آگاهی از فرهنگ ناب اسلامی و ارزشهای والای آن، سپس پاسداری از آن ارزشها و جلوگیری از هجوم دشمنان به عرصه این فرهنگ، می توانند حافظ اصالتها و ارزشهای انقلاب باشند. پس از شناخت ارزشها و اصالتهای فرهنگی، معرفی و تبلیغ آنها در جامعه، انجام کارهای اصولی و محتوایی به منظور رسمیت بخشیدن و ترویج آنها، چه از راه آموزش، یا در قالب فیلم و دیگر برنامه های هنری، ضرورت می یابد.
اگر خواهان جامعه ای واقعا اسلامی هستیم باید آن چنان فرهنگ اصیل اسلامی را به مردم شناساند و نیروهای جامعه را با این فرهنگ و ارزشهای آن آشنا کرد که تاثیر فرهنگ بیگانه بر آنها به حداقل کاهش یابد. بی شک وقتی داشته های فرهنگی و مذهبی خود را به صورت مناسب و صحیح عرضه نماییم و رغبت و جاذبه مردم را نسبت به آن برانگیزیم، فرهنگ منحط غرب، زمینه ای برای نفوذ در جامعه اسلامی نخواهد داشت.
بسیجیان در عرصه فرهنگ، چه در امر تعلیم و تربیت کودکان و جوانان و چه در کارهای هنری در ابعاد مختلف آن مانند: فیلم و سینما، تئاتر، نویسندگی و خلق آثار بدیع، شعر و ادبیات، هنرهای نمایشی و تفریحی و... می توانند ضمن پرورش استعدادهای خود، نقش موثر خویش را به نمایش گذارند.
بسیجیان با شرکت در مراسم و محافل فرهنگی، جشنها، سرگرمیها، امور ورزشی می توانند در سالم سازی فضای فرهنگی جامعه و جذب جوانان به امور سالم از روآوری آنان به ناهنجاری های اجتماعی و انحرافات و فرهنگ بیگانه جلوگیری کنند. آنها که در جبهه های نبرد، زیباترین صحنه ها را آفریدند و هرکدام راویان زنده خاطره ها هستند، قادرند که در زمینه های گوناگون فرهنگی، خالق آثاری زیبا باشند. هرکدام می توانند هنرمندی قابل، نویسنده ای توانا، شاعر و ادیبی خوش ذوق، و قهرمانی شایسته باشند و باهنر خود به فرهنگ جامعه و فرهنگ انقلاب خدمت نمایند.
6 - بسیجیان و رهبری
رهبری یکی از ارکان مهم هر انقلابی است که در تبیین استراتژی انقلاب، پیروزی و سپس هدایت و تداوم آن نقش اساسی دارد. از این رو، پیوند بسیجیان با رهبری انقلاب بسیار مهم است. اطاعت و تبعیت از فرامین رهبری اقدامی است در جهت تداوم انقلاب و حمایت از آن. این ارتباط ضمن نمودار ساختن پیوند معنوی بسیجیان با سلسله ولایت و اعتقاد به نظام نبوت و امامت در فرهنگ شیعی، نگرش او را نسبت به مسئله حکومت و رهبری در عصر غیبت امام زمان(عج) نیز نشان می دهد.از طرفی اگر بسیجی خواهان حفظ انقلاب و دستاوردهای آن است و سعی در رفع مشکلات آن دارد، استحکام پیوند او با رهبری، ضامن تحقق این خواسته می باشد. او می تواند با اتصال به رشته ولایت و رهبری، اتصال خود را با انقلاب اسلامی حفظ نموده و رسالت خویش را در قبال آن، که همانا حفظ ارزشها و تلاش در جهت تحقق اهداف و آرمانهای آن است، به انجام برساند.
نتیجه
از مجموع آنچه بیان شد می توان نتیجه گرفت که بسیجیان در قبال انقلاب اسلامی تعهدی عظیم و رسالتی بزرگ دارند، پیمانی که با شهدای همرزم خود داشتند که پاسدار راه و اهداف آنان باشند. این تعهد را با انجام رسالتی که در پاسداری و تداوم راه انقلاب برعهده دارند، می توانند ادا کنند. آنان در عرصه های مختلف سیاسی، اقتصادی، علمی، فرهنگی، معنوی می توانند به انقلاب اسلامی خدمت کرده و در رفع مشکلات آن بکوشند کار و تلاش آنها در این زمینه ها نشان دهنده عزم و اراده استوار آنان و شوق و علاقه شان به حفظ انقلاب و سازندگی ایرانی آباد، مستقل و سعادتمند است.
بسیج مدرسه عشق است
بسیج از دیدگاه امام خمینی (ره) :
- بسیج نه بمثابه یک ارگان در کنار ارگان های دیگر ، که به منزله روح جاری در تمامی اعضا و رگ و ریشه کشوراست. - بسیج لشکر مخلص خداست که دفتر تشکیل آن راهمه مجاهدان از اولین تا اخرین امضا نموده اند . - بسیج میقات زائران خانه دل وعاشق آن دلداری است که پا برهنگان یعنی همان موحدین حق طلبی که برای وصل آن یگانه و سرشار شدن از جام وحدتش ، هر گونه زیب و زیور و الایش و منت و ناخودی و عجب و استکبار را از خود دور کرده اند ، در معراج بلند قربانگاه عشق وضوی خون گرفته و بی نیازی از نام ونشان را در نماز شهادت و ایثار طلب کرده اند. - حاکمیت تفکر بسیجی می تواند چشم طمع دشمنان و جهان خواران را از کشور دور کند . بسیجی کسی است که کارش: خود باختگی دربرابر حق و رهایی در وادی سرگشتگی و عشق و اخلاص به ذات مطلق است. بسیجی گسستن از قیود مادی و هواهای نفسانی و پیوستن به معنویت و محو شدن در مقابل جمال ازلی است . بسیجی مصداق بارز (المومن کالجبل الراسخ لا تحرکه العواصف) است بسیجی آرمان خواه و اصول گراست و با هر چه که با اصول مکتبی او ناسازگار باشد ، سرستیز خواهد داشت . بسیجی مخلص برای ادای دین زمان و مکان نمی شناسد . برای بسیج و تلاش بسیجی شب و روز مفهوم ندارد . به بسیجی همه چیز در همه جا مربوط می شود . او برای پاداش کار نمی کند ، اجر خود را در جای دیگر جستجو می کند و صحیح تر اینکه بگوییم او اساسا به پاداش فکر نمی کند. بسیجی در مقابل تشخیص مصلحت ، فرمان و ارشاد مقام رهبری و ولایت چون و چرا نمی کند . او برای خود حیاتی از ولی امر خود متصور نیست .
عقاید رهبر اسلام در باره بسیج
مقام معظم رهبری، حضرت آیت الله خامنه ای درباره بسیج فرمایشات متعدد و مفصلی دارند که برای نمونه به برخی از آنها اشاره می کنیم: اگر بخواهیم انقلاب و کشور بیمه باشد و جمهوری اسلامی آسیب پذیر نباشد باید این شور و شوق، این حرکت عمومی و این بسیج عظیم نیروهای ملت را روز به روز تقویت کنیم بسیج باید با همان روحیه و شور و قدرت دوران جنگ باقی بماند و جوانان آموزش ببینند و سازماندهی شوند و آمادگی حضور پیدا کنند در دوران بسیج مال جنگ است ، در دوران پشتیبانی مال پشتیبانی، در دوران علم مال تحصیل و تدریس و در دوران سازندگی مال سازندگی است بسیج در جبهه های جنگ، در داخل شهرها و در پایگاه های مقاومت نشان داد که بهترین مدافع انقلاب اسلامی است ، حتی دشمنان ما هم به این نکته اعتراف کرده اند بسیج یعنی حضور بهترین ، با نشاط ترین و با ایمان ترین نیروی عظیم ملت در میدان هایی که برای منافع ملی، برای اهداف والا، کشورشان به آنها نیاز دارد پدیده بسیج و تشکیل این نیروی عظیم معجزه گون استثنایی و کم نظیر است. بسیج حقیقتی شبیه افسانه هاست بسیج نماد حضور ملی و مقاومت ملی و آگاهی یک ملت است، آن هم آگاهی همراه با تحرک، همراه با معنویت و همراه با اخلاص بسیج یعنی حرکت عظیم ملت ایران همراه با آگاهی، احساس آمیخته با عقلانیت، حرکت و عمل آمیخت? با مبنای فکری، عملگرایی همراه با آرمان گرایی و دیدن افق های دوردست
زندگینامه شهید فهمیده
شهید فهمیده بسیار خوش برخورد و خنده رو بود و با همه با چهره ای گشاده و باز برخورد می کرد . خیلی زود با افراد می جوشید و صمیمی می شد . نسبت به همه به خصوص در برابر بزرگترها مودب بود و احترام می گذاشت . با برادر ( شهیدش) داود علاوه برروابط برادری متعارف ، رفیق نیز بود و به او احترام خاصی می گذاشت . خیلی رک و صریح بود اگر نمی خواست کاری را انجام دهد صریحا می گفت : انجام نمی دهم . تظاهر و خودنمایی نمی کرد و به طور کلی بی غل و غش بود و آنچه بود خودش بود و در یک جمله یک رنگ و صادق بود . قولی را که میداد عمل می کرد و نسبت به وفای به عهد حساس بود و هرگز تخلف نمی کرد . در هفتمین روز رحلت مرحوم آیت الله طالقانی برای شرکت در مراسم هفت ایشان به تهران رفته بود و در بین مراسم به دلیل فشار جمعیت و گرسنگی حالش به هم خورده و حتی تلویزیون نیز یک لحظه تصویر او را که بر دوش مردم بوده و از داخل جمعیت خارج می کنند نشان داده بود ، ولی علیرغم بدحالی صرفا به دلیل قولی که به مادرش داده بود که تا شب حتما به خانه برمی گردد به هر شکل ممکن خود را همان شب به منزل می رساند . هنگامی که از چیزی ناراحت می شد در خود فرو می رفت و سرو صدا نمی کرد . وی بسیار رازدار و تودار بود بسیاری از اسرارش نمی گفت و اساسا همه حرفهایش را برای همه نمی زد . لباس تمیز و شیک می پوشید . او مردم را به خصوص انقلابی ها را دوست داشت و همیشه سعی می کرد با همه مردم همدردی کند . شهید فهمیده نوجوانی فعال و کوشا بود . در خانه بسیاری از کارها را بر عهده داشت . از همان بچگی به گونه ای برخورد کرده بود که گویا اختیار دار خانه و مرد خانواده اوست . از خرید خانه گرفته تا ثبت نام بچه ها در مدرسه و گرفتن و جابجا کردن پرونده ها و کارهای اداری بود . اصلا نمی گذاشت خواهران و مادرش در صف برای خرید بایستند . او ورزش نیز می کرد . فوتبال و دوچرخه سواری دو ورزش موردعلاقه او بود . رشد جسمی و بدنی خوبی داشت و نوجوانی رشید و قوی و خوش چهره و زیبا بود . او به درس خواندن و مطالعه علاقه وافری نشان می داد . از بچگی علاقه شدیدی به مدرسه رفتن داشت . هنگامی که درس داشت حاضر نمی شد به کار دیگری بپردازد . غیر از کتب درسی کتب دیگر را نیز مطالعه می کرد و گاهی به بعضی از دوستانش کتاب هدیه می داد . شهید فهمیده با آن که به سن تکلیف نرسیده بود نماز می خواند و به مسجد رفت . همچنین قرآن تلاوت می کرد و اذان نیز می گفت و همیشه خواهرانش را به نماز خواندن دعوت می کرد . او در غیبت و حضور برای پدر و مادر خود احترام خاصی قایل بود . در خانه اگر از پدرش انتقادی می شد از پدرش دفاع می کرد و هرگز در مقابل پدرش بی احترامی نمی کرد . به مادرش به خصوص بیشتر احترام می گذاشت حتی گاهی خواهرانش را وادار می کرد که کارهای خانه را انجام دهند تا مادرش مجبور نباشد به زحمت بیفتد . یکی از ویژگیهای او علاقه شدید او به امام خمینی و روحانیت بود . از بین روحانیون مرحوم آیت الله طالقانی را نیز خیلی دوست داشت و در کاغذهایی که از او مانده عکس و جملات او به همراه بعضی از پیامهای حضرت امام و از جمله پیام نوروزی ایشان و همچنین شعارهای اسلامی وجود دارد که نشان دهنده توجه او به امام و روحانیت است . در واقع شیفته حضرت امام بود و می گفت :" امام هرچه اراده کند همان را انجام خواهد داد و من تسلیم او هستم " هنگام ورود امام به ایران به دلیل تصادفی که کرد نتوانست به زیارت و استقبال امام برود . به همبن سبب بلافاصله پس از بهبودی در اولین فرصت به قصد زیارت امام به شهر مقدس قم رفت و بالاخره موفق به دیدار آن حضرت شد . شهید فهمیده غیور بود . به خصوص غیرت دینی خاصی داشت . مثلا نسبت به حجاب خیلی حساس بود و به خواهرانش در مورد حجاب به شدت تاکید می کرد . حسین فهمیده غرور خاصی داشت و زیر بار زورو ظلم نمی رفت و اصلا حاضر نبود پست و ذلیل شود . شهید فهمیده نوجوانی رشید و شجاع و نترس و پردل بود . یک بار با وجود خطرات فراوان در هنگام تظاهرات به تفنگ یکی از سربازان در کرج گل آویزان کرده بود . از دیوار پادگانها بالا می رفت و اوضاع داخل آنها را بررسی می کرد . سفر به کردستان حسین دوازده ساله بود که قضایا و حوادث کردستان اتفاق افتاد و التهاب تحرکات و جریانات پاوه و دیگر شهرهای استان کردستان انقلابیون را فرا گرفت . شهید فهمیده نیز که عشق انقلاب و امام در سر داشت خود را به کمیته رساند که به دلیل کمی سن او را باز گرداندند و از او و مادرش تعهد می گیرند که دیگر اجازه ندهند تا او از از کرج خارج شود . اما او در حضور مادرش می گوید : خودتان را زحمت ندهید . اگر امام بگوید به هر کجا که باشد آماده رفتن هستم . من باید به مملکت خود خدمت کنم . بالاخره تعهد نمی دهد و تنها مادرش تعهد را امضا می کند . شهید حسین فهمیده در همان روزهای ابتدایی جنگ تصمیم می گیرد که به جبهه برود و با متجاوزان بعثی عراق بجنگد . زمزمه رفتن خود را در خانواده و بین دوستانش می اندازد . در روزهای اول جنگ از ناراحتی غذا نمی خورد . در یکی از همان روزها خود را به یکی از دوستانش می رساند و با او خداحافظی می کند . در همان روزهای شروع سال تحصیلی بچه ها را به مدرسه می برد و برادر کوچکش را به منزل خواهرش می رساند و سه مرتبه از برادرش خداحافظی می کند و به سمت جبهه به راه می افتد . او که از خانه به بهانه گرفتن نان مبلغ 50 تومان گرفته بود پول را به دوستش داده و از او می خواهد که نان بخرد و به منزل آنها ببرد و تصمیم خود را برای رفتن به خوزستان به او می گوید و از وی می خواهد که تا سه روز به خانواده اش خبر ندهد تا آن که مانع رفتن او نشوند و پس از سه روز آنها را مطلع کند . شهید فهمیده به هر شکلی خود را به به شهرهای جنوب می رساند و هر چه تلاش می کند که همراه گروه یا دسته ای که به خطوط درگیری می روند ، برود موفق نمی شود . این وضع ادامه پیدا می کند تا با گروهی از دانشجویان انقلابی دانشکده افسری برخورد کرده و بعد از متقاعد کردن فرمانده آنها عازم جبهه می شود . در این مدت کوتاه پس از انجام کارهای گوناگون به " حسین ریزه " مشهور می شود و پس از مدتی همراه رفیقش " محمد رضا شمس " هر دو مجروح می شوند ولی علی رغم مخالفت فرمانده با حالت مجروح دوباره به خطوط مقدم در خرمشهر بر می گردد . در همان روزها یک بار به تنهایی به میان عراقی ها میرود و لباس و اسلحه ای از عراقیها به غنیمت گرفته و برمی گردد. با این حادثه فرمانده گروه به او اجازه ماندن در جبهه را داد . روزی فهمیده می بیند که تانکهای عراقی به طرف رزمندگان هجوم آورده و قصد قتل عام آنها رادارد . او در حالی که تعدادی نارنجک به خود بسته به طرف تانکها حرکت می کند ولی تیری به پای او می خورد اما او با همبن وضعیت خود را به یکی از تانکها رسانده و با استفاده از نارنجک تانک را منفجر و خود نیز تکه تکه می شود . تانک که منفجر می شود دشمن گمان می کند حمله ای صورت گرفته و روحیه نداشته خود را می بازد و با سرعت تانکها را رها کرده و شروع به فرار می کند . رادیو برنامه های خود را قطع می کند و خبر شهادت نوجوان دوازده ساله ای را پخش می کند . این خبر به امام امت می رسد و ایشان در پیامی جملات معروف خود را پیرامون او می فرمایند :" رهبر ما آن طفل دوازده ساله ای است که با قلب کوچک خود که ارزشش از صدها زبان و قلم بزرگتر است با نارنجک خود را زیر تانک دشمن انداخت و آن را منهدم نمود و خود نیز شربت شهادت نوشید . " ساعت نه شب که خبر فوق از رادیو پخش می شود، در حالی که خانواده مشغول خوردن شام بودند ، مادر حسین می گوید :" این حسین پسر من بوده به خدا حسین بوده " . در روز 24/7/1359 بقایای جسد او را به همراه 24 جنازه دیگر از شهدا به تهران آوردند . پدرش که به تنهایی پیگیر یافتن جنازه او بود پس از تلاش زیاد موفق شد جنازه او را از طریق آثار موی سر او در بهشت زهرا شناسایی کرده و او را تحویل می گیرد و تشییع پیکر پاک او با حضور خروشان مردم انقلابی صورت گرفت . مزار شهید حسین فهمیده قطعه 24 ردیف 44 شماره 11 دربهشت زهراست که به نام موقعیت شهید فهمیده نامیده می شود. سه سال بعد داوود ، برادر بزرگتر او نیز در همان جا به او و صف شهدا ملحق شد .